Sunday, August 12, 2007

بيانيه فوتوريسم

:اولین بیانیه رسمی جنبش فوتوریسم از مارینتی که در 20 فوریه 1909 در صفحه ی اول فیگارو انتشار یافت

1.ما در نظر داریم عشق به خطر‌، عادت به انرژی و بی باکی را امضا کنیم."


2.شجاعت ، حسادت و شورش‌، عناصر ضروری شعرهای ما خواهند بود‌.


3.تا امروز ادبیات ما ، بی تحرکی ، وجد و خواب آلودگی متفکرانه را به عرش رسانده است‌. ما می خواهیم عمل پرخاشگرایانه‌، بی خوابی تب آلود و گام‌های بلند یک مشت‌زن و ضربات مرگبار او را به تعالی برسانیم .


4.ما تصریح می‌کنیم‌، شکوه و عظمت جهان با زیبایی جدیدی پربار شده است‌:‌"زیبایی سرعت". یک ماشین مسابقه که کاپوت آن با لوله‌هایی بزرگ آراسته شده است‌. درست مانند مارهای بزرگی از تنفس قابل انفجار . این ماشین از الهه ساموتراس زیباتر است .







5.ما می‌خواهیم مردی را که بر روی یک چرخ ایستاده و با روحش نیزه‌ای را به آن سوی کره زمین پرتاب میکند ستایش کنیم.‌


6.شاعر باید خود را با حرارت‌، شکوه و جلال و سخاوت به منظور بلعیدن التهاب مشتاقانه عناصر ازلی‌، صرف کند .



7.جز درگیری و تقلا‌، زیبایی دیگری وجود ندارد و هیچ اثری بدون شخصیتی پرخاشگر نمی‌تواند یک شاهکار به شمار آید.


‌8.ما در آخرین دماغه قرون ایستاده‌ایم‌. چرا باید به گذشته بنگریم‌. در حالیکه آنچه می خواهیم درهم شکستن درهای رمزآلود ناممکن‌هاست . دیروز، زمان و مکان مرده‌اند‌. ما در مطلق زندگی می‌کنیم‌؛ چرا که ما سرعتی ابدی و در همه جا حاضر را آفریده‌ایم.


9. ما جنگ‌، نظامی‌گری‌، میهن پرستی و تمسخر زنان را تجلیل خواهیم کرد‌


10.ما موزه‌ها‌، کتابخانه‌ها و آکادمی‌ها را در تمامی اشکالشان تخریب خواهیم کرد و با اخلاق‌، فمینیسم و هر بزدلی
منفعت طلبانه می‌جنگیم.
11.ما از جمعیت های برانگیخته به واسطه کار‌، با لذت استقبال خواهیم کرد‌. ما شورش‌های چند صدایی و انقلاب‌های
رنگارنگ در پایتخت‌های مدرن دنیا را ستایش می‌کنیم‌. التهاب مرتعش شبانه زرادخانه ها و کارخانه های کشتی سازی مشتعل با ماه‌های الکتریکی خشن‌، نهایت آرزوی ماست‌. ایستگاه‌های راه‌آهن حریصی که مارهای تنومند دودآلود را می‌بلعند‌، کارخانه‌‌هایی که با خطوط خمیده دودهایشان‌، ابرها را شکل می‌دهند‌، پل‌ها که مانند ژیمناست‌های تنومند گام‌هایی بلند بر رودخانه‌ها برداشته‌اند‌، درخشان در نور آفتاب به سان تابشی از تیغه چاقوها‌، کشتی‌های بخار سرشار از ماجرا که افق را در می‌نوردند‌، لوکوموتیوهای بزرگ که چرخ‌هایشان راه‌آهن را مانند سم اسب‌های پولادین افسار شده با لوله می پیمایند و پرواز نرم هواپیماها که پروانه‌هایشان همچون پرچم‌ها در باد سخن می‌گویند و انگار به سان جمعیتی مشتاق شادمانی سر می‌دهند‌. این‌ها تمامی آن تصاویریست که ستایش ما را برمی‌انگیزد."

(یونتز،2001 )


سوال : بارزترین فرق فوتوریسم و دادائیسم چیست ؟

چند شعر از دادائيسم


شب ، شب را روشن می سازد
شب در کنام گرگان
امواج از پرندگان صدقه می خواهند
.آب تیره می شود

پس از آن یک لحظه سکوت
سکوتی که دور از مردگان شهرها را می بلعد
نگهبان فانوس ها در میان سکوت
موریانه های نور را می جود
بجز نور ، اندوهی و بجز نور ، سکوتی نیست
و فقط بستری از گیسوان زن
چشم ها تیره می شود ، بچه ای که به پستان چسبیده گریه می کند
نه شادی و نه گریه – آب ها در گهواره اند
و در خشکی نیز ماهی ها دلشان بهم می خورد
و من در همانجا هستم
در میان تنبلی های فراوان بی حرکت مانده ام
نه امید هست نه دروغ
آفرینندگان جادوها
جادوهایی که مانند دنیا تازه است
نمی توانند خلاف این بگویند

تریستان تزارا



آخر دنیا


کار دنیا به اینجا کشیده است
گاوها روی سیمهای تلگراف می نشینند
و شطرنج بازی می کنند
طوطی در زیر دامن رقاص اسپانیایی
مثل شیپورچی سرفرماندهی ، آواز حزین می خواند
و توپها از بام تا شام مویه می کنند
،این همان دشت اسطوخودوسی است که جناب شهردار
هنگامیکه چشم خود را از دست داد ، از آن سخن می گفت
فقط آتش نشانی می تواند کابوس را از اتاق نشیمن بیرون کند
.اما شیلنگها همه از بین رفته اند

ریچارد هولسن بک

شعر هايي از فوتوريسم


جمجمه ام را
تمثال پناه گرفته در مغاک جانم را
سرریز از شعر
بالا می برم
جامی شراب
در نوشانوش جشن
!سلام
سلام بر شما
زنان
همه ی زنان
که عاشق داشته اید
که
عاشق
دارید

گاه
می نشیند
بر دلم
یک سئوال
چرا
به پایان نبرم
جمله ی هستی ام را
با نقطه ی یک گلوله ؟

امروز
هرچه بادا باد
غزل بدرودم را می سرایم

!حافظه
انبوه محبوبه هایم را
در صفهایی بی انتها
در تالار مغزم
به گرد آمدن فرما
از چشمی به چشمی
خنده را
واریز
شب را بگو
آذین ببندد
با همه ی زفافهای پیشین
خنده را
از جسمی به جسمی
واریز
شبی ساز کن
آن سان
که هیچکس
هیچگاه
از یادش نبرد

حالاست
با مهره های پشتم
نی لبک بنوازم


ولادیمیر مایاکوفسکی

فوتوريسم

بحث این هفته ی جلسه در مورد فوتوریسم و دادائیسمه پس تصمیم گرفتیم چند تا شعراز این سبکا تو وبلاگ بذاریم. دو تا شعر اول فوتوریسمیه . .امیدوارم بخونینو لذت ببرین

به اتومبیل کورسی


رب النوع سرکش نسلی از فولاد
اتومبیل سرمست فضا
که از اضطراب پا به زمین می کوبی ، لگام بر دندان های شکافنده
ای غول هولناک ژاپونی با چشمانی چون کوره ی حدادی
با خوراکی از شعله و روغن های معدنی
تشنه ی افق ها و نخجیرهای نجومی
من قلبت را به هیجان می آورم با تق تق های اهریمنی
و هواکش های غول آسا برای رقصی
که تو بر جاده های سفید جهان پیشاهنگ آن هستی
سرانجام ، من لگام های فلزیت را رها می کنم و تو خیز برمی داری
.با سرمستی در بی نهایت آزادی بخش

...به شنیدن هیاهوی زوزه های صدای تو
اینک خورشید پسینگاهی ، پا به پای چابک تو
خلجان خون رنگ خود را
...به سوی افق سریع تر می کند
!...ببین ، آنجا در اعماق جنگل با چه سرعتی می تازد

!چه باک ، ای دیو زیبا . من در اختیارتم ... مرا بگیر
،روی زمین ناشنوا ، به رغم همه ی این طنین ها
زیر آسمان نابینا به رغم ستاره های طلائیش
بر شور و اشتیاقم مهمیز می زنم
!به ضرب شمشیر بر پوزه اش
!و لحظه به لحظه قامتم را راست می کنم
،تا بر گردنم که لرزان است
.پیچیدن بازوان لطیف و کرک دار باد را احساس کنم
.بازوان افسونگر و دور دست توست که مرا به خود می خواند
این باد نفس بلعنده ی توست
!بی نهایت بی حساب که مرا شادمانه می بلعد
آه ! آه ! آسیاب های سیاه که گوئی به هنگام چرخیدن از هم می پاشند
ناگهان انگار روی بام های بادبانی شان
...همچون پاهایی نامنظم ، { رو به عقب } می دوند

اینک کوه ها که آماده می شوند ، روی فرار من
.بالا پوش هائی از طراوت خواب آور فرو ریزند
آنجا ! آنجا ! نگاه کنید ، به آن مارپیچ شوم
.ای کوه ها ، ای جانوران غول آسا ! ای ماموت ها
.که پشت عظیم تان را کمان کرده اید و به سنگینی یورتمه می روید
اینک شما هم عقب ماندید
،و در کلاف مه غلیظ غرق شدید
و من به طور مبهم ، صدای خرخری را می شنوم
.که از پاهای عظیم شما با چکمه های آهنی روی جاده ها بر می خیزد

!ای کوه ها ، با بالاپوش های لطیفی از لاجورد
!...ای شط های زیبا که در مهتاب نفس می کشید
ای دشت های ظلمانی ! من با تاخت شدید این غول دیوانه
از شما می گذرم ... ای ستاره ها ، ستاره های من
صدای پاهای او را می شنوید ، و طنین زوزه هایش را
، و ریه های مفرغیش که لاینقطع فرو می ریخت
!من حاظرم شرط ببندم ... با شما ، ستاره های من

تندتر ، باز هم تندتر ، بی وقفه و بی آرام
!ترمزها را رها کنید ...! نمی توانید ؟ پس بشکنیدشان
!...تا نبض موتور ضربان هایش را صد برابر کند

!...هوررا ...! دیگر با زمین بی حرکت تماسی نیست
سرانجام جدا می شوم و به نرمی پرواز می کنم
بر فراز کثرت سرمست کننده ی
ستارگانی که در بستر بزرگ آسمان روانند
فیلیپو توماسو مارینتی