Sunday, August 12, 2007

فوتوريسم

بحث این هفته ی جلسه در مورد فوتوریسم و دادائیسمه پس تصمیم گرفتیم چند تا شعراز این سبکا تو وبلاگ بذاریم. دو تا شعر اول فوتوریسمیه . .امیدوارم بخونینو لذت ببرین

به اتومبیل کورسی


رب النوع سرکش نسلی از فولاد
اتومبیل سرمست فضا
که از اضطراب پا به زمین می کوبی ، لگام بر دندان های شکافنده
ای غول هولناک ژاپونی با چشمانی چون کوره ی حدادی
با خوراکی از شعله و روغن های معدنی
تشنه ی افق ها و نخجیرهای نجومی
من قلبت را به هیجان می آورم با تق تق های اهریمنی
و هواکش های غول آسا برای رقصی
که تو بر جاده های سفید جهان پیشاهنگ آن هستی
سرانجام ، من لگام های فلزیت را رها می کنم و تو خیز برمی داری
.با سرمستی در بی نهایت آزادی بخش

...به شنیدن هیاهوی زوزه های صدای تو
اینک خورشید پسینگاهی ، پا به پای چابک تو
خلجان خون رنگ خود را
...به سوی افق سریع تر می کند
!...ببین ، آنجا در اعماق جنگل با چه سرعتی می تازد

!چه باک ، ای دیو زیبا . من در اختیارتم ... مرا بگیر
،روی زمین ناشنوا ، به رغم همه ی این طنین ها
زیر آسمان نابینا به رغم ستاره های طلائیش
بر شور و اشتیاقم مهمیز می زنم
!به ضرب شمشیر بر پوزه اش
!و لحظه به لحظه قامتم را راست می کنم
،تا بر گردنم که لرزان است
.پیچیدن بازوان لطیف و کرک دار باد را احساس کنم
.بازوان افسونگر و دور دست توست که مرا به خود می خواند
این باد نفس بلعنده ی توست
!بی نهایت بی حساب که مرا شادمانه می بلعد
آه ! آه ! آسیاب های سیاه که گوئی به هنگام چرخیدن از هم می پاشند
ناگهان انگار روی بام های بادبانی شان
...همچون پاهایی نامنظم ، { رو به عقب } می دوند

اینک کوه ها که آماده می شوند ، روی فرار من
.بالا پوش هائی از طراوت خواب آور فرو ریزند
آنجا ! آنجا ! نگاه کنید ، به آن مارپیچ شوم
.ای کوه ها ، ای جانوران غول آسا ! ای ماموت ها
.که پشت عظیم تان را کمان کرده اید و به سنگینی یورتمه می روید
اینک شما هم عقب ماندید
،و در کلاف مه غلیظ غرق شدید
و من به طور مبهم ، صدای خرخری را می شنوم
.که از پاهای عظیم شما با چکمه های آهنی روی جاده ها بر می خیزد

!ای کوه ها ، با بالاپوش های لطیفی از لاجورد
!...ای شط های زیبا که در مهتاب نفس می کشید
ای دشت های ظلمانی ! من با تاخت شدید این غول دیوانه
از شما می گذرم ... ای ستاره ها ، ستاره های من
صدای پاهای او را می شنوید ، و طنین زوزه هایش را
، و ریه های مفرغیش که لاینقطع فرو می ریخت
!من حاظرم شرط ببندم ... با شما ، ستاره های من

تندتر ، باز هم تندتر ، بی وقفه و بی آرام
!ترمزها را رها کنید ...! نمی توانید ؟ پس بشکنیدشان
!...تا نبض موتور ضربان هایش را صد برابر کند

!...هوررا ...! دیگر با زمین بی حرکت تماسی نیست
سرانجام جدا می شوم و به نرمی پرواز می کنم
بر فراز کثرت سرمست کننده ی
ستارگانی که در بستر بزرگ آسمان روانند
فیلیپو توماسو مارینتی

No comments: